دوشنبه 85 آبان 8 , ساعت 4:20 عصر
کویر حب نفس را با دریای زلال فهمت به آبادی ایثار مبدل نمودی و در شرجی بی مهری ها عطش عشق داشتی و به آسمان سبز حضور چشم دوختی و تا ستاره ی تعلق از وسعت رهایی نچیدی آرام نیافتی .
عاشقی را رهبر گشتی و و عشق رهبرت بود .
می دانیم تو می توانی در جنگل بی سامان زندگیمان مدار حرکتمان باشی و حرمت حیات تو ما را از ویرانی در سیلاب گناهان حفظ کند و ما در جست و جوی ساحل نجات . چشم ها را به جزیره ی وجود تو و همراهان نورانی سرخ جامه ات دوخته ایم .
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نفس برآور ای سپیده دم شبهای علی (ع)
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]